تا حالا از خودت پرسیدی که... ؟
کی درکت می کنه:
- مادر؟
- پدر؟
بعد یاد این شعر می افتی:
وقتی چشاتو وا می کنی ، می بینی دور و ورت/
یه مشت جنازن که می زنن توی سرت/
از پدر و مادرم یه روز دلسرد می شی/
چرا؟ چون اونام می خوان مثل گوسفند باشی/...
- دوست؟
...این دغل دوستان که می بینی/مگسانند گرد شیرینی...
- صمیمی ترین دوست؟
شاید کسی دوست صمیمی نداشته باشه ، ولی خوشبختانه تو داری.
یه چیز دیگه می آد تو ذهنت:
کی همیشه در کنارت می مونه؟
مسلّماً جز خودت یکی دیگه هست ، امّا تو درکش نمی کنی.
همین باعث می شه خیال کنی تنهای تنهایی...
یادت باشه!
یکی هست
که مثل هیچکس نیست
و هر جا که می ری
در کنارته
تو همه رو می بینی جز اون
به همه وفادار می مونی جز اون
از همه کمک می خوای جز اون
هر اتّفاقی می افته گردن اون می ندازی
هر وقت مشکلی برات پیش می آد می ری سراغش ،
مشکلت که حل شد ، بی خیالش می شی و همه ی محبّت هاشو
فراموش می کنی.
با این حال ، همیشه به یادته و هر کاری هم کنی دوستت داره.
می دونی کیو می گم؟
