"با نام بی نامی که می توان دید"


دهانم بسته شد؛ پشت تریبون ایستادم؛

 جمعیّت، در حین چریدن، به من خیره بودند...

تیر نگاهم درد داشت؛ چشمانم را نیز بستند.

یک گلّه گوسفند، منتظر سخنرانی من بودند !!!

دستان گره خورده به زنجیرم را بالا بردم؛ یک صدا فریاد زدند: 

زنده باد آزادی! زنده باد!